7 اسفند 1400

تغییرات بزرگ جهان تا سال 2050 (قسمت پنجم)

تغییرات بزرگ جهان تا سال 2050 ( بر گرفته از کتابی با همین عنوان – انتشارات مجله اکونومیست)

انقلاب فرهنگی(بخش پنجم)

نوشـتن درباره «فرهنگ» در گذر40 سـال بعد، نسـبت به نوشتن درباره حوزه هایی کـه بـه آمـار و ارقام مربوطنـد مانند اقتصاد، جمعیت شناسـی یا تغییـرات آب وهوایی، پرمخاطره تـر اسـت. در فواصـل زمانـی طولانـی، روندهـای کنونی ممکن اسـت هیچ معنایـی نداشـته باشـد. حدس های یک نویسـنده بی احتیـاط در سـال 1962 ممکن اسـت درسـت بـوده باشـد کـه گفتـه بـود شـکل گروه هـای چهارنفـره موسـیقی که به صـورت هماهنـگ با هـم می خوانند، دنیای موسـیقی را تا سـال 2012 به تسـخیر خـود درخواهـد آورد. چهار سـال آینده ممکن اسـت به طرز چشـمگیری ایـن ایده را ثابـت کنـد اما در 50 سـال آینـده، به احتمال خیلـی زیاد این پیش بینی غلط اسـت.

گذشـته از ایـن، فرهنـگ بـه معنی خیلی چیزها اسـت. برای کسـانی کـه مرعوب ایـن لغـت شـده اند، فرهنگ بـه معنای چیزهایی اسـت کـه مـردم پولـدار از آن لذت می برنـد؛ مثـل نقاشـی ها یـا اپراهـا. بـرای انسان شناسـان و جامعه شناسـان، فرهنگ همه چیـز اسـت؛ از زبـان تا آشـپزی و حتی رفتارهای سـنتی جوامع بسـیار ابتدایی را شـامل می شـود. فرهنـگ می تواند به معنـای انواع کارهایی باشـد که مـردم در اوقات فراغـت خـود انجـام می دهند (نمـودار 5-1 را ببینیـد).



اما علی رغم مشـکلاتی که در ایـن تعاریـف وجـود دارند، معـدودی از مضامین کلی در آنها مشـهود هسـتند . اولیـن آن وابسـتگی اسـت. اغلـب گفتـه می شـود کـه جهانی سـازی و فنـاوری به معنـی «مـرگ فاصلـه» می باشد . از نظر فیزیکی، این درسـت اسـت؛ یـک نفر اهل کالیفرنیـا و یـک نفـر اهل نیویـورک می توانند در زمـان واقعی با هم دربـاره موضوعات مـورد علاقه شـان بـا زبان مشـترک از طریق مجموعـه ای از رسـانه هایی که مطمئنـا افزایـش می یابند (توییتر، فیس بوک و اسـکایپ تنها سـه امـکان از امکانات موجـود هسـتند) چت کنند. با این حـال، آنچه اتفاق نمی افتـد، مرگ فاصله فرهنگی اسـت. ظهـور ثروتمنـدان جدیـد خریـدار آثـار هنـری که چینـی و عرب هسـتند، به معنـی رونـق در فـروش آثـار بـوده امـا تـا حـد زیـادی، آثـار هنـری از نـوع چینـی و اسلامی. فنـاوری ارتباطـات در معرض عقاید سراسـر جهان قرار گرفتن را بـرای افراد از همیشـه سـاده تر کرده اسـت؛ عقایـدی کـه به نظـر می رسـد بسـیاری از مـردم همان هـا را می خواهند.

دومیـن پـول اسـت کـه گرایش هـا را جابه جـا می کنـد امـا هرچیـزی را نمی تواند جابه جـا کنـد. رشـد اقتصـادی چیـن ـ راوی هر داسـتان مربوط به «40 سـال آینده« ـ بـه ایـن معنـی اسـت که هنر بیـش از پیش بـه سـمت آن در جریان اسـت. اما این بـه آن معنـی نیسـت کـه چینی ها جـای انگلیسـی ها را در سراسـر جهـان می گیرند یـا فیلم هـای چینـی هالیـوود را تصاحـب خواهنـد کـرد. در حالی که سـرمایه مالی می توانـد بـا عجلـه حرکـت کنـد، سـرمایه انسـانی نمی توانـد ایـن کار را انجـام دهد. زبـان طـی سـال ها آموختـه می شـود و در تمام عمر به کار می آید؛ رشـد سـریع چین بـه معنـی رشـد سـریع چینی ها نخواهـد بـود و جایی کـه مهارت های فنـی گرد هم جمـع شـوند (مانند آنچه بـرای سـاختن پرفروش های هالیـوود نیاز اسـت) نمی تواند به سـرعت بـه جـای دیگری منتقل شـود. مضمـون آخـر نیز این اسـت کـه دروازه بانـان هنوز نمرده انـد. دسترسـی دیجیتـال و فراگیـری، آنهـا را بیـش از پیـش بـه بزرگ تریـن کارهـای موفـق هدایت می کنـد، نـه بـه موقعیت هـای مناسـب. وبلاگ نویس هـا و سـازندگان پادکسـت و توییت نویس هـا تهیه کننـدگان اخبـار را متحـول کرده اند امـا جایگزین آنها نشـده اند. ناشـران کتـاب، خریداران آثـار هنری و تهیه کنندگان فیلم هنـوز در این که چه چیزی به فروش برسـد، چه چیزی خوانده شـود و به چه چیزی گوش داده شـود، بزرگ ترین نقـش را بـازی می کنند.

سهم اژدها

هنرهای تجسـمی شـاید مناسـب ترین شـاهد برای روندی پایدار در فرهنگ است کـه دنیـای فرهنـگ را تغییـر می دهـد. مرکـز جاذبـه آن، در حـال حرکـت به سـوی شـرق اسـت. رشـد اقتصاد چین و افزایش ثروت نفتی خاورمیانه باعث معکوس شـدن جریـان گنجینه هـای فرهنگی شـده کـه اکنون در حـال جابه جایی از سـمت غرب به سمت شـرق است.



در سـال 2010 ،چیـن بـه دومیـن بـازار هنـر جهـان از نظـر بزرگـی تبدیل شـد، بریتانیا را پشـت سـر گذاشـت و با سـهم جهانی23 درصـدی در جایـگاه دوم، پس از امریـکا، قـرار گرفـت. این اتفـاق نتیجه روندهـای کوتاه مـدت و بلندمدت بـود. بحران مالـی که در سـال 2008 شـروع شـد، بازارهـای غربی و نیز مردم ثروتمنـدی را که در آن کشـورها بـرای هنـر پول خرج می کردند، لـه کرد. این امر انقباضـی 33 درصدی را در بـازار جهانـی بـرای فروش آثار هنری و عتیقـه در سـال های 2008و2009 به وجود آورد. چیـن تقریبا در آن بحران آسـیب ندید.

امـا هنـر یک بـازار بی ثبات اسـت که در سـالی که مـردم دارای وضـع مالی خوبی هسـتند، تـا 50 درصـد هم رشـد می کنـد و در سـال های بد، تا رسـیدن به یک سـوم فـروش در هـم می شـکند. واقعیـت ایـن اسـت کـه چیـن سـال به سـال رشـد کرده اسـت؛ کشـوری که گـردش مالی هنر در آن، بین سـال های 2002 تـا 2010 به اندازه چشـمگیر 530 درصـد افزایش یافته اسـت. فـروش حراجی تا تقریبا 9 برابر در شـش سـال منتهی به 2010 رشـد داشـته اسـت. نقاشـی های کلاسـیک چینی، خطاطی، چینـی آلات و اشـیای تزیینـی، بسـیاری از ایـن فروش های بـا کیفیت بالا را تشـکیل می دهنـد. در امریـکا، میانگین قیمت بـرای هنرهای زیبا، براسـاس وضعیت اقتصادی بـه انـدازه زیـادی بـالا و پایین می شـود اما قیمت های چین رشـد ثابت خـود را حفظ کرده اسـت.

افزایـش تعـداد فروش هـای بـزرگ چیـن، بـه رشـد اقتصادی ایـن کشـور مربوط اسـت.. در بازار حساب شـده غـرب، تعداد زیـادی از معاملات بـا انـدازه متوسـط وجـود دارد، در سـال 2010 میانگیـن فروش بریتانیا 48 هـزار و 500 پونـد بـود امـا میانه فروش از نظر تعداد، تنها 3 هـزار و 200 پوند بود.

ایـن را مقایسـه کنیـد بـا بازارهـای جدید آثـار هنـری. در چیـن، میانگین قیمت حـراج 27 هـزار و 800 پونـد و میانـه قیمت های فروش رقم قابل توجـه 23 هزار پوند اسـت. مشـابه اعداد چین، در امـارات متحده عربی نیز وجـود دارد؛ جایی که میانگین قیمـت رقـم سربه فلک کشـیده 56 هـزار و 300 پوند و میانه قیمت نیـز رقم باعظمت 20هـزار و 500 پونـد اسـت. در جایـی کـه ابرپولدارها مسـیر را هدایـت میکنند، آیا پولداران متوسط می توانند مسـیر آنهـا را دنبال کنند؟

بعضی ها محلی اش را دوست دارند

برخلاف هنـر سـطح بالا، در سـینما تعـداد نفـرات مهم اسـت، نه تعـداد آدم های بسـیار پولدار. طی دهه ها، سـازندگان فیلم در سراسـر جهان فیلم هایی خوش سـاخت و پرمغـز می سـاخته اند کـه وضعیـت انسـان را آشـکار می سـاخته اسـت. بهتریـن فیلم های سـینمای جهانـی همیشـه از مرزهـا عبـور کـرده اسـت. امـا در صورتی کـه همه چیز برابـر باشـد، مـردم فیلم هایـی را دوسـت دارند که در نزدیکی شـان سـاخته شـود، به زبانـی کـه بتواننـد بفهمنـد. بـرای همین اسـت که سـینما در مکان هـای پرجمعیت رشـد می کنـد؛ بالیـوود هنـد بزرگتریـن مرکز تهیه فیلـم از نظر حجم تولید اسـت. روسـیه سـرخوش از سـاخت سـینما اسـت. امریکا هنـوز به سـادگی در فـروش بلیت بهتـر از دیگـران اسـت و تا مدت هـای طولانی خواهد بـود. فروش فیلم در این کشـور 9 برابـر چیـن اسـت؛ امریکا یک چهارم جمعیت چیـن را دارد اما بلیت هایـش از آنجا گرانتر اسـت.

آیـا دیگـر مراکز تولید فیلـم، می توانند برای به چالش کشـیدن هالیـوود، در نقش صادرکننـدگان عمـده ظاهر شـوند؟ گمان نمی کنـم. هالیوود در سـاخت فیلم هایی از نظـر بصری شـگفت انگیز کـه در هرجایی می تواند به فروش برسـد، در سـطحی عالی قـرار دارد. هزینـه سـاخت یـک فیلم پرفروش بـالای 200 میلیون دلار اسـت و هزینه بازاریابـی نیـز به سـادگی 100 میلیـون دلار دیگـر بـه آن اضافه می کنـد. تنها یک جا در دنیـا هسـت کـه چنیـن پول هایـی می تواننـد مهارت هـای تولیـد آن صحنه هـای تماشـایی را پیـدا کننـد. هیچ جایـی در جهـان وجـود نـدارد کـه مثـل هالیـوود افراد ماهـری از طراحـان صحنـه تا طراحـان لباس، انیمیشن سـازهای رایانـه ای و بازیگران، در یـک جـا جمع شـده باشـند. ایـن در حالی اسـت کـه فیلم سـازان در جاهایی مثل نیویـورک، تورنتـو و نیومکزیکـو برای تهیـه فیلم هایشـان به دنبال یارانـه می گردند.

ایـن امـر بـه معنـی این نیسـت که دیگـر مناطـق تهیه فیلم رشـد نخواهنـد کرد. بـازار فیلـم در آسـیای شـرقی هم اکنون حدود 3 میلیارد دلار در سـال مـی باشد که در مقایسـه بـا 5 میلیـارد دلار بزرگتریـن بازار دنیا در امریکای شـمالی، چشـمگیر اسـت. آسـیایی ها به دلیـل قیمت ارزان تـر بلیت ها، بـه ازای هر یک میلیون نفر، دسته دسـته بـه سـینما میرونـد (نمـودار 5-3 را ببینید).



آنها فیلم هـای خود را نیز دوسـت دارند؛ در اوایـل سـال 2011 ،در میـان 20 فیلم پرفـروش چین، 60 درصـد درآمد فروش به فیلم هـای چینـی اختصاص یافت ـ تا حدی، این مسـئله درسـت اسـت چـون بازار به دلخـواه آنهـا تعییـن می شـود ـ و با وجـود اینکه اسـتودیوهای فیلم سـازی فیلم های چینـی در هنگ کنـگ (مرکـز فیلم سـازی چین) نسـبت بـه نمونه های هنـدی دارای مقیـاس کوچک تـری اسـت، اما سـه فیلم بـا بیشترین فـروش در این کشـور، چینی بودنـد. در هنـد، تجربـه سـینما رفتـن بیـش از پیـش بـه الگـوی امریکایی شـباهت پیـدا می کنـد چراکـه جمعیـت طبقـه متوسـط این کشـور افزایـش می یابد؛ توسـعه مجتمع هـای سـینمایی بـه سـبک امریکایـی بـرای نخبـگان شـهری کـه فیلم هایی دربـاره زندگـی طبقـه متوسـط نمایـش می دهنـد، روندی رو به رشـد اسـت. مسـلم اسـت کـه مجتمع هـای بسـیار لوکس هنـد، جایگاه هـای اتاقک ماننـد درجه یـک را با خدمت کارانـی کـه برایشـان سنبوسـه می آورند، جـدا کرده انـد. سـینماهای زنجیرهای امریکایـی و بریتانیایـی توجه شـان را بـه هند به عنوان یـک منبع الهـام خود معطوف کرده انـد.

مـردم تولیـدات فرهنگـی خـود یـا تولیـدات پرخـرج را دوسـت دارنـد. در آفریقـا « نالیـوود»، صنعـت فیلم سـازی نیجریـه، بیـش از هرجایـی روی کره زمیـن (تقریبـا 50 فیلم در هـر هفتـه) به جـز بالیـوود، پشـت سـر هم فیلـم بیـرون می دهد. بـه لطف بـه تصویر کشـیدن موضوعـات بومـی در ایـن فیلم هـا، آنها در سرتاسـر آفریقا محبوب هسـتند. در ایـن میـان، نخبـگان آفریقایـی در دیگـر کشـورهای آفریقایی، نالیـوود را به عنوان یـک ویروس فرهنگـی طـرد می کننـد؛ همان طـور که روشـنفکران فرانسـوی بـه هالیوود بـه دیده تحقیـر می نگرنـد. ارزش تولیـدات ممکن اسـت کم باشـد اما فیلم سـازی دیجیتال به نیجریایی هـا و آفریقایی هـا ایـن امـکان را می دهـد کـه از آنها، بـرای بالا بردن سـریع منحنـی یادگیری سرمشـق بگیرنـد. و دیگر مراکـز، از «غالیوود« در غنا تـا «اللیوود» در لیبریـا نیز همین خواسـته را دارند .

مطابـق روندهـای کنونـی، ایـن طـور به نظر می رسـد کـه «صفحه نمایـش بزرگ« قدیمـی و «صفحـه نمایـش کوچـک» حوزه هـای متعـددی را در دهه هـای پیـش رو پوشـش دهند. با افزایش قیمت بلیت سـینماها و بهبود خدمات پخش فیلم براسـاس تقاضـای بیننـدگان، افـراد بیشتـر و بیشتـری از فیلـم دیـدن در اتاق های نشـیمن خـود، بیـش از رفتـن به سـینما، لـذت خواهند بـرد.

اسـتودیوهای فیلم سـازی خـود را زیرکانـه در تلویزیون هـای پولی و خدمـات پخش ممتد برنامه مثـل اچ بی او و نت فلیکـس ـ یـا جانشـینان آنهـا در دهه هایی که بعدتر می آینـد ـ توزیع می کنند تـا بتواننـد درآمـد خـود را بـه بیش تریـن حد برسـانند. آنهـا هم چنین ممکن اسـت بیـش از پیـش در پـی دور زدن توزیع کنندگان و ارتباط گرفتن مسـتقیم با مشـتریان باشند.

بـا ایـن تغییـرات، می تـوان پیش بینـی کـرد روزهـای عمـر برنامه‌هـای زمان بندی شـده تلویزیـون بـه شـماره افتاده است؛ بـا ظهور رونـد مبتنی بر عرضه برای هر تقاضایی، مردم هر موقع که دوسـت داشـته باشـند، به سـادگی برنامه هـای محبوب خـود را تماشـا خواهنـد کـرد. اما صـدق ایـن پیش بینی تنها تـا حدی اثبـات خواهد شـد و دلیـل آن هـم مسـائل فنـی نخواهـد بـود. ایـن پیش بینـی بـه دلیـل طبیعت شـبه رویداد بـودن اولیـن دفعـه پخـش نمایش هـای جدیـد، درسـت از آب درنخواهد آمـد؛ قسـمت جدیـد یـک برنامـه با یـک فیلم نامه سـنگین، به خـودی خـود به یک اتفـاق تبدیـل می شـود که به وسـیله بینندگان در سراسـر شـبکه های اجتماعی مثل فیس بـوک و توییتر با اشـتیاق به اشـتراک گذاشـته می شـود. هـواداران دوآتشـه یک هفتـه بـرای دیـدن قسـمت جدیـد صبـر نمی کننـد؛ در مقـام مقایسـه، همین ها که یـک اتفـاق ورزشـی را ضبـط می کننـد تا یک هفتـه بعدتـر آن را نگاه کننـد. این امر بـرای نمایش هـای تلویزیونـی نیـز صادق اسـت؛ هیچ کـس نمی خواهـد برنامه ایکس فکتـور را یـک روز بعد از رفتنش روی آنتن ببیند. بنابراین تهیه کنندگان تلویزیونی، از ماه هـا قبـل جاروجنجال زیادی بر سـر سـریال های جدیـد به راه خواهنـد انداخت؛ همانطـور کـه اکنـون بـرای فیلم هـای جدیـد ایـن کار را می کننـد و امیدوارنـد کـه وقتـی مـردم برنامه هـا را نـگاه می کننـد، کنترل شـان را بـر آنهـا بـه بیشتریـن حـد برسـانند .

در ایـن بین، تلویزیون بیشتر سـینمایی شـده اسـت. درام های طولانی کـه دارای بهتریـن بازیگـران و نویسـندگان صنعت تصاویر متحرک هسـتند، روندی اسـت که با نمایش هـای تقدیرشـده بـا جوایـز اچ بی او شـروع شـد و اکنـون با موفقیت به وسـیله شـبکه های تلویزیونـی پولی مثـل شـوتایم و اِی ام سـی مورد تقلید قـرار می گیرد. نمایش هـای یک سـاعته بـا صحنه هـا و گفتارهـای تحریک کننـده، بیشترشـبیه فیلم هـای کوتـاه هسـتند تـا خـوراک کسـل کننده ای کـه بـه طور سـنتی به وسـیله شـبکه های تلویزیونـی امریـکا ارائـه می شـوند. موفقیـت آنهـا تـا حـدی بـوده کـه شـرکت های تلویزیونی پولی غیرامریکایی هم احتمالا از مدل کسـب و کار آنها تقلید خواهنـد کـرد؛ البتـه با منطبق سـاختن محتـوا با ذائقـه بومی.

آیـا موسـیقی از فیلم تقلیـد خواهد کـرد و برای افزایـش کارایی خـود به محتوای محلـی روی خواهـد آورد؟ بزرگتریـن برنامه هـای امریـکا می توانند در سراسـر جهان شـنیده شـوند و دلیلـی وجود ندارد کـه این روند در آینـده ادامه پیدا نکنـد. در اولین دهـه قـرن جدیـد دو رونـد انقلابـی مشـاهده شـد؛ ظهـور پهنـای باند وسـیع (بعدتر شـامل پهنای باند وسـیع موبایل) و اشـتراک گذاری موسیقی در شـبکه های پهن باند. عالـم نظـری، تقریبـا هرکسـی در هرکجای جهـان می تواند تقریبا به هر موسـیقی ضبط شـده در هرجایی گوش بدهد.



مردم بـه روند ترجیـح دادن ترانه ها به زبـان بومی با آهنگ بومـی ادامـه می دهنـد. درسـت اسـت که خواه ناخواه موسـیقی یک کشـور در سـطح بین المللـی بـه طور گسـترده مـورد توجه واقع می شـود و خواه ناخواه یک کشـور برای دانلـود موسـیقی از اینترنـت، «سیم کشـی» می شـود. برزیل بـه طور ویژه ای به شـبکه متصـل نشـده امـا دوسـتداران موسـیقی ای در سراسـر جهان دسـت و پا کرده اسـت. تعجبـی نـدارد که عمـده فروش موسـیقی در آن جـا (59 درصد) مربوط به موسـیقی: برزیلی اسـت. برعکس، کره جنوبی یکی از بهترین کشـورهای متصل شـده به شـبکه در سـطح جهان اسـت و ـ با وجود تأثیر کی پاپ در سراسـر آسـیا ـ در سـطح جهانی دوسـت داران آهنگ های کره ای شناخته شـده نیسـتند. هنور در مقایسـه با برزیل، 72 درصـد فـروش کـره جنوبی، موسـیقی کره ای اسـت. نـه جهانی سـازی و نه فنـاوری، لیـدی گاگا یـا جانشـینان او را به سـمت فتح جهان موسـیقی هدایت نمی کند.

آن صفر و یک انقلابی

آن فنـاوری دیجیتـال کـه صنعـت موسـیقی را دوباره می سـازد، هم اکنـون ظهور کـرده اسـت (نمودار 5-4 را ببینیـد). امریکا به خوبی با نیمی از فروش تمام محصولات دیجیتـال، در رتبـه اول قـرار دارد. امـا اروپـا شـاید چراغـی را روشـن کـرده اسـت که مسـیر رو بـه جلـوی موسـیقی سـودآور دیجیتـال را نشـان می دهـد. اسـپاتیفای، شـرکتی کـه در مـدل ابتدایـی اش پخـش میلیون هـا قطعه موسـیقی را به مشـتریان بـدون هیـچ هزینـه ای ارائـه می کند ، بـر پایه بینش سـاده بنیان گذار سـوئدی خود بنا شـده اسـت؛ شـنیدن موسـیقی از راه قانونی نه تنهـا بایـد ارزان باشـد بلکـه از تکثیـر قاچـاق آن سـهل الوصول تر باشـد. ایـن امـر می توانـد در مقایسـه با تلویزیون پولـی (کابلی) بهترین حالت باشـد؛ اگر یک خدمات خوب و سـهل الوصول باشـد و این امر شـامل پخش بر پایه تقاضای سـاده هم باشـد، آنگاه مردم دسـت کم در کشـورهای ثروتمند و کشـورهای با درآمد متوسـط، میزان مختصـری پـول پرداخـت خواهنـد کرد یا تعـداد کمـی از آگهی ها را تحمـل خواهند کـرد تـا از تلـه فایل های خطرناک دریافت شـده از اینترنت، مصون نگه داشـته شـوند.

انقلاب دیجیتـال خلـق و نمایـش فرهنگ را کمتـر از آنچه برخی فکـر می کردند، تغییـر خواهـد داد. حقیقـت ایـن اسـت کـه ضبط صـدا و تولیـد تصویـر دیجیتال به سـمت سـهولت تولید تغییر کرده اسـت. یـک رایانه اپل بـا برنامه هـای رایگانی ارائه می شـود کـه گروه موسـیقی گاراژ نامیده شـده اسـت؛ یـک مجموعه ضبـط صدا با ابـزاری کـه بهترین اسـتودیوهای سـال 1960 میلادی فقط می توانسـتند خوابش را ببیننـد.

عکاسـی دیجیتال بسـیار سـریع تر پیـش رفته اسـت؛ تا جایی کـه تلفن های هوشـمند دوست داشـتنی امروز تصاویری تولیـد می کنند که در بیشترمـوارد بهتر از گرانتریـن دوربین هـای دیجیتال ده سـال پیش اسـت. همـه ایـن مـوارد چشـمه جوشـانی از اسـتعداد را جـاری سـاخته اسـت. زمـان صرف شـده بـرای یادگیـری گرفتن یـک عکس خوب، با در دسـترس بـودن بلافاصله تصویرهـای دیجیتـال، به شـدت کاهـش یافته اسـت. وبسـایت های اشـتراک گذاری عکـس، به ویـژه فلیکـر، اجتماعاتی هسـتند کـه در آنها عکاسـان می توانند به سـرعت بـه کسـانی که دوسـت دارند، آموزش دهنـد و نکته ها و ترفندهای فنی را به اشـتراک بگذارنـد و دسـت بـه خرید و فـروش آنها بزنند. کسـانی که عکس گرفتـن را به عنوان یـک تفریـح شـروع می کننـد، کار اواخـر دهه دوم یـا اوایل دهه سـوم زندگـی خود را به سـوی عکاسـی پرتره، عروسـی و حتی عکاسـی هنری، با موفقیت تغییر می دهند. عکاسـان توانـا امـا معمولـی کـه زمانـی به راحتـی بـه دانـش انـدک آنهـا بـرای ارائـه عکس هـای قابـل قبـول حمله می شـد، از سـوی یـک کسـب و کار باانـرژی و رقابتی، بـه حرکـت درمی آیند.

اما یک کسـب و کار هسـت که باقی خواهد ماند؛ دسترسـی جهانی به دوربین های بـا کیفیـت بـالا نمی تواند نیـاز به حضـور حرفه ای هـا را در جایگاه درسـت، بـا تصویر درسـتی کـه از راه درسـتی در زمان درسـتی شـکل گرفتـه، از بین ببـرد؛ مجموع هایی از مهارت هـا کـه هنـوز نیـاز بـه اسـتعداد و تمریـن دارد. اگر هنـوز متقاعد نشـده اید، عکس هـای عروسـی یـا زمـان بچگی خـود را برانداز کنیـد که عمویتان گرفته اسـت، آن هـم تنهـا بـه این علـت که او پـول اضافی خـود را خرج یـک دوربیـن پرزرق وبرق جدیـد کـرده بـود. نیاز بـه حرفه ای ها برای فیلم سـازی در هـر حوزه ای، بـا مولفه های وسـیعی کـه بـرای یک تولید خـوب باید در کنـار هم باشـند، دوچنـدان خواهد بود.

عکاسـی کسـب و کاری اسـت کـه بـه اسـتعدادها ایـن امـکان را داده اسـت کـه کانال های توزیع سـنتی را با موفقیت دور بزنند. اسـتعداد، نمونه آثار (تقریبا همیشـه در قالـب یـک وب سـایت) و شـبکه درسـت کردن با مشـتریان، همه آن چیزی اسـت کـه به راحتـی طبیعـت، شـغل های آنـان را تغییر داده اسـت.

دروازه بانان در برابر جار و جنجال رسانه ها

کسـب و کار خبـر را در نظـر بگیریـد. ایـن یـک حقیقـت بدیهـی اسـت کـه وبلاگ نویسـی، خاطر آسـوده یـک صنعت را بین سـال های 2000 تـا 2010 میلادی آشـفته کـرده اسـت. امـا بـه رونـد دیگـری کمتـر توجه شـده اسـت؛ سـازگار شـدن خروجـی رسـانه ها بـا یـک جهـان وبلاگـی. وبلاگ نویس هـای سیاسـی بـا نام هـای مشـهور در امریـکا کـه رهبران روند وبلاگ نویسـی هسـتند، به صورت انبوه به وسـیله رسـانه های سـنتی اسـتخدام شـده اند؛ اندرو سـولیوان ، ازرا کلین و نیت سـیلور، همـه وبلاگ نویس هایـی پیشـرو بودنـد. همه آنهـا اکنون برای شـرکت های رسـانه ای سـنتی کار می کنند (به ترتیب برای دیلی بیسـت ،نیوزویک ،واشـنگتن پسـت و نیویـورک تایمـز )و آنهـا به هیچ وجـه تنهـا افرادی از این دسـت نیسـتند.

بـه دلیـل این کـه محتـوای با کیفیـت بـالا نمی تواند به سـادگی از دیگـر تلاش ها بـرای تولیـد محتوا پیش بیفتد، نویسـندگان محتوا هنـوز نیاز دارند کـه به آنها پولی پرداخـت شـود تـا بـه نوعـی، بهترین کارشـان را انجـام دهنـد. ارتباطـات دیجیتالی فرصـت حضـور در جهـان را بـرای صداهـای بسـیار زیـادی فراهـم آورده و بنابرایـن مشـتریان بـه میان بُری نیاز پیـدا کرده اند کـه آن صداهایـی را پیدا کنند کـه ارزش شـنیدن داشـته باشـند. اعتماد کردن به شـرکت های رسـانه ای رسـمی یک راه حل سـاده است.

شـرکت های رسـانه ای هم چنیـن ابـزار دیگـری دارنـد کـه هنرمنـدان مسـتقل بعدازایـن نمی تواننـد بـه پـای آن برسـند؛ ماشـین های بازاریابـی آنهـا. هنرمنـدان بـزرگ کار خـود را به صـورت آنلایـن آغـاز کرده اند. آشـر ،یک سـتاره موسـیقی آر اند بی ،جاسـتین بیبر را در یوتیوب پیدا کـرد. لنـی کراویتـز ،یک خواننـده آر اند بی دیگر، لیسـی ،یک خواننده موسـیقی کانتـری و فولـک را در مای اسـپیس پیـدا کـرد. اما هردوی این سـتاره ها اکنون برندهای بزرگی در اختیار دارند؛ شـرکت آیلند ( بیبر) و شـرکت کلمبیا ( لیسـی). سـتاره های هنـری با دانسـتن اینکـه شـهرت در اینترنت زودگذر اسـت، بـرای ادامه پـول درآوردن و بازاریابـی مسـتمر، به سـمت پیشـنهادهای پشـتیبانان یک شـرکت بزرگ کشـیده می شـوند.

در صنعـت نشـر نیـز کتاب هـای الکترونیکی ،صنعـت را تغییـر داده اما ناشـران را از بیـن نبرده انـد. در سـال 2010 ،آمـازون کتاب هـای الکترونیکـی را بیشتـراز کتاب هـای چاپـی فروخـت و خوانـدن دیجیتـال به طور کلـی، اکثریت فـروش کتاب را تشـکیل می دهـد. نسـخه های چاپـی به وجـود خـود ادامـه خواهنـد داد؛ چـرا کـه مـردم هنـوز مقاله های بلند منتشرشـده به صـورت آنلاین را پرینـت می گیرند تا بعدا خوانـدن آنهـا راحت تـر شـود. اما در آینـده که فروش یـک محصول مبتنـی بر تقاضا اغلـب بیش تـراز پیشـنهادهای اصلـی از سـوی ناشـران خواهد بـود، آنها سـرانجام به حاشـیه رانده خواهند شـد.

در همـان زمـان، کارهای تماما به وسـیله خود منتشرشـده، در جایگاهی امن باقی می ماننـد. آمانـدا هاکینـگ یـک موفقیت نادر اسـت؛ کسـی که خـودش کارهایش را منتشـر می کنـد و بیـش از یـک میلیـون نسـخه کتـاب الکترونیـک (رمان هـای خون آشـام ها و نظایـر آن) از طریق کتاب فروشـی های آنلاینی چون آمـازون و بارنزاند نابـل فروختـه اسـت. امـا او نیز به سـرعت به وسـیله یک ناشـر سـنتی روی دسـت مـی رود؛ انتشـارات سـنت مارتینـز .او توضیح می دهـد که نمی خواسـته به ایمیل ها پاسـخ بدهد بلکه دوسـت داشـته روی جلدها را خودش شکل بدهد و از جهاتی دیگر، کسـب و کار نشـر خودش را داشـته باشد.

بنابرایـن دروازه بانـان باقـی خواهنـد مانـد. خواننـدگان، شـنوندگان موسـیقی و سـینماروها دوسـت دارند با سـیلی از پیشـنهادها که به سویشـان سـرازیر می شـود، کسـی را داشـته باشـند که بـرای پیدا کردن تولیـدات خوب به آنها کمـک کند و آنها اغلـب آن چیـزی را مصـرف می کننـد که بقیـه به مصرف برسـانند. این یـک واقعیت از طبیعت انسـان اسـت کـه احتمال خیلی کمـی دارد در دهه هایی کـه خواهند آمد، به طور چشـمگیری تغییـر کند.

کوتاه شدن برج بابل

امـا دربـاره فرهنگ انسـان به طـور کلی چه باید گفت؟ تا سـال 2050 میلادی چه تغییـری خواهـد کـرد؟ آیا محـو خواهد شـد تا با مـرگ فاصله ها، تبدیـل به فرهنگی یک دسـت تر شـود یا فرهنگ هایـی که جای پای محکمـی دارند، تـا مدت های طولانی بـه زندگی خود ادامه خواهند داد؟ پاسـخ بی شـک بخشـی از هـردو خواهد بود.

زبـان را در نظـر بگیریـد کـه یکـی از بهترین نمونه ها برای فرهنگ انسـانی اسـت. قـرن بیسـتم شـاید بـرای معـدود دفعاتی در خلال قرن هـا، متوجه ظهور برق آسـای زبـان انگلیسـی به همان اندازه ای شـد که بسـیاری از حوادث آماده انفجـار در آن صد سـال، ظهـور کردنـد. هیچ زبانـی تاکنون به انـدازه ای که اکنـون زبان انگلیسـی از آن بهره مند اسـت، جهانی نشـده اسـت. ایـن زبان در هر قـاره ای، کسـانی را دارد که مثل زبـان مادری شـان انگلیسـی صحبـت می کنند و در هـر قـاره ای مقامی رسـمی دارد؛ بیـش از 2 میلیـارد نفـر از جمعیت در کشـوری فرضی زندگی می کنند که انگلیسـی در آن جایگاهـی رسـمی دارد ( بـا وجود این که همه آنها انگلیسـی صحبت نمی کنند؛ نیمـی از آنهـا هندی هسـتند). انگلیسـی، زبان بی چون وچرای انتشـارات علمی اسـت. در سـال 2001 ،انگلیسـی، زبـان 90 درصـد مقالات علمـی را به خود اختصـاص داده بـود؛ در حالـی کـه هیچ زبان دیگری سـهمی بزرگتـر از 2 درصد نداشـت.

ایـن نـوع موفقیـت هیـچ ربطی بـه ویژگی هـای درونی زبان انگلیسـی نـدارد بلکه بـه جایـگاه رفیـع بریتانیـا و امریکا در قرن هایی مربوط اسـت کـه انقلاب های صنعتی و ارتباطاتـی در آنهـا رخ داده اسـت. بگذاریـد بگوییـم که زبان انگلیسـی به جایی گیر کـرده که خلاص شـدن از آن، مشـکل اسـت. بسـیاری از مـردم صفحه کلیدهای کیو دبلیـو ای آر تـی وای را دوسـت دارنـد؛ ایـن ابـزار بازدهـی کمی دارد (اگـر الان بک صفحه کلیـد طراحـی شـود، هیچ کـس حـرف A را زیـر انگشـت کوچک دسـت چپ قـرار نمی دهـد) اما در شـرایطی که تمام جهان زبان انگلیسـی را می شناسـند، بیرون کشـیدن این زبـان از پریز تقریباً غیرممکن اسـت.

درباره زبان چینی چطور؟ ماندارین ـ تنها یکی از بسـیار شـاخه های زبان چینی کـه هـر شـاخه اش بـرای دیگـر شـاخه ها نامفهوم اسـت ـ بـه حمایت رسـمی دولت، در جمهـوری خلـق در حـال پـا گرفتن اسـت. اعتراضات به نفـع زبان کانتونـی ،نام یکـی از بزرگ تریـن جایگزین هـای ماندارین، هرازگاهی وجود داشـته اسـت. مهاجران هـان کـه بیشتـر آنهـا بـه زبـان مانداریـن صحبـت می کنند، بـه حرکت کـردن به سـمت محدوده هـای غیـر هـان در غرب چیـن ادامـه می دهند.

امـا مانداریـن زبانـی بـرای ارتباطـات وسـیعتر در جهـان امـروز نیسـت و برخالف پیشـرفت چیـن، احتمـال کمـی وجـود دارد که به یکـی از ایـن زبان هـا در دهه های پیـش رو تبدیـل شـود. این زبان به سـادگی برای ارتبـاط برقرار کردن از طـرف افرادی از دو گروه متفاوت اسـتفاده نمی شـود؛ مگر برای اقلیتی از مردم جهان که در تجارت مسـتقیم با چین هسـتند. این امر عمدتا به خاطر سیستم نوشـتاری مبتنی بر حروف الفبایـی جـدا ازهـم زبان اسـت که برای سـواد پایه، بایـد درگیر حفظ کردن دشـوار 3 تـا 4 هـزار حـرف الفبا و بـرای خواندن و نوشـتن پیشـرفته، درگیر تعـدادی بیشتراز آن حـروف شـد. یادگیـری این زبان برای اسـتفاده مثـل زبان مادری، نیازمند سـال ها آمـوزش اسـت و تعـداد کمـی از زبان آمـوزان خارجـی بزرگ سـال زبان چینـی، به این سیسـتم الفبایی مسـلط می شـوند تـا بتوانند به ایـن زبان، مقاله علمی منتشـر کنند.

علاوه بـر ایـن، چین به دلایل فرهنگی و تاریخی به سیسـتم الفبایی خود سـخت وفـادار اسـت و این احتمال نمـی رود که الفبای خود را با الفبـای رومی جایگزین کند. همـه ایـن مولفه هـا محدودیتی طبیعـی را برای رشـد زبان چینی ایجـاد می کند. این زبـان مطمئنـا محبوب تـر خواهد شـد اما نمی توانـد به راحتی به مصـاف رقیب خـود، زبـان انگلیسـی، بـرود؛ چه رسـد به اینکـه جایگزین آن شـود. سـؤال جالب تر ایـن اسـت کـه آیـا مهارت های صحبت کـردن به انگلیسـی در چیـن به انـدازه کافی سـریع خواهـد بـود تـا بـه ظهـور چیـن به عنـوان یک قـدرت جهانـی کمک کنـد. با وجـود تعـداد چشـمگیر چینی هایـی که زبـان انگلیسـی می آموزند (نزدیـک به 300 میلیون نفر)، کیفیت زیرسـاخت ها در این کشـور در سـطح پایینی باقی مانده و تعداد کمـی واقعا در زبان انگلیسـی مهارت کسـب می کنند.

اگـر افـرادی را کـه بـه زبان های مشـترک حـرف می زننـد در دسـته های بزرگتر گـرد هـم آوریـم، زبـان انگلیسـی در بالاترین سـطح قـرار می گیـرد و در سـطح دوم، زبان هـای چینـی، اسـپانیولی، پرتغالـی و نظایـر آن قـرار خواهند گرفـت. زبان هـای متفاوتی در هند وجود دارد؛ اما نخبـگان ایـن کشـور ترجیح می دهند انگلیسـی صحبـت کننـد. دامنـه تأثیر زبان روسـی با فروپاشـی اتحاد جماهیر شـوروی فروکش کرده اسـت؛ کشـورهای آسـیای مرکزی و منطقه قفقاز به تدریج راه خود را به سـوی آمـوزش زبان انگلیسـی به عنـوان یک زبان خارجی و رومی کردن سیسـتم نوشـتاری زبـان خـود، بـاز می کننـد. زبـان عربـی جـدا باقی خواهـد مانـد؛ میلیون ها نفـری که در کشـورهای عربی زندگی می کنند، یک اسـتاندارد سـواد نوشـتاری مشـترک دارند امـا بـه گویش هـای متفاوتـی صحبت می کنند کـه اغلب بـرای طرف مقابـل نامفهوم اسـت و هیـچ شـخص یا دولتی مشـروعیت نـدارد که آنها را اسـتاندارد کنـد. تعدادی از زبان هـای منطقـه ای ـ مثـل کاتالانـی یـا ولزی ـ به حیـات خود در میان عـوام ادامه خواهنـد داد و ملی گرایـان بـا آن صحبـت می کننـد و بـه وسـیله دولت هـای محلـی حمایـت می شـوند اما همیشـه در سـایه همسـایگان بزرگتـر خود قـرار دارند.

در ایـن مسـیر، زبـان از هنـر تقلید می کند. بـا اینکه در عرصه نظر، جهانی سـازی و فنـاوری می توانـد بـرای هرکسـی یک مخاطب درسـت کنـد، در واقعیت هرکسـی نمی توانـد مخاطب داشـته باشـد. کسـانی که آهسـته حرکـت می کننـد و نمی توانند تغییـر کنند، صحنـه را ترک خواهنـد کرد. اما بانفوذهـا و پولدارها، خواه شـرکت های رسـانه ای، خـواه تمـام یـک کشـور، راه هایـی را خواهنـد یافت کـه از ابزارهـای جدید فنـاوری بـرای اعمـال نفـوذ خود اسـتفاده کنند. رفتن به سـمت قله آسـان نیسـت و آنهایی که سـریع نیسـتند، از میـدان به در می شـوند.