تنها مغازه ای که در ظهرهای داغ تابستان تعطیل نمی کرد
لذت بخش ترین روزهای تابستان در ایام کودکی و نوجوانی ما ، زمانی بود که به همراه اعضای خانواده به روستای آبا و اجدادی خود در شمال ایران سفر می کردیم.رهایی از کوچه های خشک و تف زده جنوب تهران و رسیدن به دامنه ی جنگل های سبز شمال ، چنان شور و اشتیاقی در ما ایجاد می کرد که از ذوق سفر تا صبح نمی خوابیدیم. بازی و گشت وگذار با پسران هم سن وسال فامیل در میان جنگل ها و رودخانه ها و بعد از آن خوردن یخ در بهشت و اسو(اولین نوشابه گاز دار ) در مغازه های روستا، اوج لذت و رضایتی بود که در آن دوره کودکی می توانستیم تصور کنیم. با شنیدن صدای اذان ظهر از رادیوهای باطریی مغازه ها ، درب های چوبی مغازه های قدیمی بسته می شد و همه روانه خانه ها می شدند تا پس از خواندن نماز و خوردن نهار و ساعتی خوابیدن ، با فروکش گرما ،حوالی عصر دوباره درب مغازه هارا باز کنند . تا غروب آفتاب مردان روستایی در درون مغازه ها به گپ و گفت می پرداختند و در انتها با خرید روزانه از دکان های روستا به خانه باز می گشتند. اما آنچه توجه من را در آن دوران نوجوانی به خود جلب کرده بود ، تنها مغازه ای بود که در ظهر های داغ تابستان بسته نمی شد و به کار خود ادامه می داد. مغازه ای قدیمی با درب های چوبی که تقریبا در داخل مغازه چیزی جز یک قپان( ترازو)، یک چرتکه ، یک دفتر بزرگ یاداشت و تعدادی زنبیل حصیری بزرگ وجود نداشت. چرا مغازه اش را نمی بندد و پسرش در درون یک بغچه ناهار او را از خانه می آورد و او در همان مغازه ناهارخود را می خورد؟ با مقداری کنجکاوی به رمز کارش پی بردم ، داستان از این قرار بود: در آن روستا تعداد زیادی باغ های کوچک چای وجو د داشت ، اما فاصله اولین کارخانه تولید چای خشک از برگ سبز چای ، بیش از15 کیلومتر بود و برای باغ داران محلی به هیچ وجه توجیح نداشت که محصولات اندک خود را از طریق جاده خاکی به کارخانه تولید چای برسانند. به همین خاطر مجبور بودند چندین روز چای چیده شده خود را در کنار باغ به شکل نامناسب انبار کنند و بعد از اینکه چای چیده شده معادل بار یک وانت شد، با کرایه یک وانت آن را به کارخانه برسانند. انبارش چای در روزهای گرم تابستان در کنار باغ چای موجب می شد که کیفیت چای چیده شده بشدت کاهش پیدا کند و آن ها مجبور بودند چای مرغوب درجه یک را در کارخانه بدلیل کاهش قابل ملاحظه کیفیت به قیمت چای درجه 3 بفروشند. مغازه دار هوشمند روستا از این محدودیت هم برای خود و هم برای باغ داران روستا ، فرصت مناسبی ایجاد کرده بود، او کسب و کار جدیدی را ابداع کرده بود که تا قبل از او در آن روستا سابقه نداشت. او چای مرغوب چیده شده باغ داران روستا را ، که اگر همان روز به کارخانه می رسید به ارزش چای درجه یک قابل فروش بود را به قیمت چای درجه 2 می خرید و در عصر همان روز به کارخانه می رساند و به قیمت چای درجه 1 به کارخانه می فروخت. او با بهره گیری از یک نگاه هوشمندانه از محدودیت های موجود در روستا نه تنها فرصت مطلوبی برای خود ایجاد کرده بود بلکه موجب گشته بود که چایکاران، چای باغات خود را با یک درجه بالاتروبا قیمت مناسب تر بفروشند. از سوی دیگر زمینه مناسبی را فراهم کرده بود که کارخانجات چای نیز بتوانند چای سبز مرغوب تری را از چایکار خریداری نموده و محصولی با کیفیت بالاتر به بازار عرضه نمایند. اما چرا مغازه دار ظهرها به خانه نمی رفت؟ چایکاران برای چیدن چای بعد از طلوع آفتاب روانه باغ ها می شدند و تا اذان ظهر مشغول به چیدن چای بودند. برای آن ها بسیار مطلوب بود که بلافاصله تولید روزانه خود را بدون کاهش کیفیت به مغازه روستا برسانند تا در هنگام مبادله از ارزش کالا کاسته نشود. از سویی مغازه دار هم علاقمند بود بهترین چای سبز را از باغ داران بخرد تا در هنگام فروش به کارخانه تولید چای، دچار مشکل و کاهش کیفیت نشود . پس او بدون برخورداری از هیچگونه تحصیلات آکادمیک و حتی تحصیلات عمومی ، مدیریت زمان را بخوبی اجرا می کردو از آن بهره می برد. برای دستیابی به موفقیت لازمست به اطرافتان بخوبی نظاره کنید و از کنار آنچه در دور و برتان می گذرد راحت عبور نکنید. فرصت ها به شما از آنچه تصور می کنید نزدیکتر هستند.