ویژگی های شاخص های فرهنگی مطلوب
مروری کلی، نشان میدهد که با جمعبندی این شاخصها به دلیل نگرشها و گفتمانهای محدود ، نمیتوان به مجموعهای منسجم و جامع از شاخصها دست یافت. اما با توجه به بررسیهای انجام شده و نیز با بهرهگیری ازمبانی نظری صحیح، میتوان برخی اصول کلی را استنتاج کرد و ادعا کرد که شاخصهای فرهنگی با هر سلیقه یا دیدگاه ، بایستی از آنها برخوردار باشند تا بتوانند ارزیابی شایستهای را از فرهنگ جامعه و یا سازمان را در اختیار برنامهریزان و تصمیمگیران قرار دهند.
ویژگیهای اصلی یک شاخص مناسب
برای اینکه بتوانیم یک شاخص مناسب برای اندازهگیری عملکرد طراحی کنیم، ابتدا باید الزامات خوب بودن یک شاخص را در نظر گرفت و سپس بر اساس آن، معیارهای مورد نظر را تدوین و تعیین کرد. به طور کلی یک شاخص زمانی خوب و مناسب است که بتواند دو الزام زیر را برآورده کند:
- اطلاعات به دست آمده از آن شاخص برای سازمان مفید و دارای کیفیت قابل قبول باشد.
- اطلاعات به دست آمده از شاخص مورد نظر، توسط سازمان مورد استفاده قرار گیرد.
با توجه به دو الزام اصلی که یک شاخص باید داشته باشد میتوان برای یک شاخص خوب ویژگیهای لازم و مناسب را مدنظر قرار داد که در ادامه به معرفی این ویژگیها می پردازیم:
مبتنی بر ارزشها و آرمانهای اصیل فرهنگی
اساس شاخصهای فرهنگی نمیتواند از اموری مانند ارزشها، باورها و آرمانهای اصيل بشر تهی و منفک باشد.ارزشهای حقیقی دارای پایگاهی ثابت و استوار است که تغییرات زمانی یا مکانی در حقانیت آن خللی وارد نمیکند. در غیر این صورت یعنی با نسبی شدن ارزشها و باورها، برتری و پستی، پیشرفت و عقبماندگی و یا تعالی و انحطاط بیمعنا خواهد بود. لذا شاخصهای فرهنگی، بایستی به گونهای طراحی شوند که با کاربست آنها بتوان فرهنگهای جوامع گوناگون و یا تحولات فرهنگی یک جامعه را در مقاطع متوالی زمانی از حیث برتری و پستی، پیشرفت یا عقبماندگی، ارتقاء یا انحطاط و هر نوع صلاح و فساد فرهنگی، مورد شناسایی و ارزیابی قرار داد و تصویر روشنی از امور جاری بدست آورد.
قابلیت اندازهگیری
از مهمترین ویژگیهای لازم برای هر شاخص، توان اندازهگیری و به عبارت دیگر، کمیتپذیری است. لذا شاخصهای فرهنگی نیز بایستی ناظر بر امور و جنبههای محسوس و مشهود باشند و یا به وسیله آنها سنجیده شوند؛ چرا که بخشی از فرهنگ مانند بینشها و یا ارزشهای اخلاقی و معنوی را نمیتوان به صورت مستقیم سنجید. مثلا نمیتوان بدون هیچ واسطهای، میزان علاقه و مسئولیت اجتماعی را مستقیما اندازه گرفت. لذا این امر به تنهایی نمیتواند شاخص قلمداد شوند.
برای سنجش این امور نامحسوس، باید رفتارها، یا آثاری را جستجو کرد که با موضوعات مورد نظر هم بستگی داشته باشند. مثلا رفتارهایی مانند میزان حضور در مجالس و یا برنامههای مذهبی و یا میزان حضور داوطلبانه در خدمترسانی به مردم در مناطق محروم، میتوانند شاخصهایی برای سنجش علاقه و مسئولیت دینی و اجتماعی باشند.
فراگیری
این ویژگی، هنگامی میسر است که شاخصها بر اساس الگویی جامع و مبتنی بر نگرش کاملی از گستره فرهنگی، طراحی شوند. در زمینه گستره فرهنگی، دو دیدگاه کلی وجود دارد:
- در یک دیدگاه: فرهنگ صرفا بخشی از جامعه فرض شده و آن را به اموری مانند افکار، باورها و رفتارهای انسانی، چارچوب عملی زندگی و یا واقعیتی عینی و ملموس که به دست انسان ساخته شود محدود کرده اند
- در دیدگاه دوم: فرهنگ، از اساسی ترین اوصاف جامعه به شمار میرود که با تمامی پیکره جامعه، عجین است. لذا تأثير و انعکاس آن را در همه اجزای جامعه میتوان ملاحظه کرد.
بر این اساس، فرهنگ به ذهن، قلب و یا عادات رفتاری انسانها محدود نمیشود؛ بلکه تا عینیت جامعه از روابط، قوانین و ساختارها، امکانات، ابزارها و فضاهای کلیدی امتداد مییابد. به بیان برخی اندیشمندان، ابعاد فرهنگی باید با در نظر گرفتن دو جنبه توسعه، یعنی نتایج و فرآیندها تعیین شوند. لذا در طراحی شاخصها، بایستی همه مقولات اعم از: «امور فرهنگی»، «فعالیتهای فرهنگی» و «مقدورات فرهنگی» در همه سطوح مد نظر قرار گیرند.
نظاممندی
از مسائل بسیار مهم در طراحی شاخص برای شناخت پدیدههای پیچیده مانند فرهنگ، طبقهبندی موضوعات گوناگون، تعیین جایگاه و نحوه ارتباط کل و اجزاء است.مطالعات و بررسیهای انجام شده، نشان میدهد که در این باره سه دیدگاه متفاوت وجود دارد:
الف - دیدگاه جزءگرا
در این دیدگاه، همه پدیده ها از اجزاء یا ذراتی تشکیل شدهاند که تفاوت خصلت آنها به تفاوت همان ذرات آنهاست.
در این دیدگاه، «کل» از طریق شناخت اوصاف اجزاء خود شناخته شده است. طبعا این دیدگاه، با اصالت فرد در مباحث اجتماعی سازگاری دارد.
مثلا اگر بنا بر مبانی انسان شناختی، مهمترین ابعاد یا ویژگیهای یک انسان، شامل؛ بینشها، گرایشها و رفتارها باشند، برای شناخت فرهنگی کل جامعه، این ویژگیها، مبنای شناخت فرهنگی در سطح افراد، خانواده، سازمان و کل جامعه قرار میگیرند. پیروان این دیدگاه معتقدند که برای اصلاحات فرهنگی جامعه، کافی است تا تک تک افراد جامعه را اصلاح کرد.
شاخصهای شورای عالی انقلاب فرهنگی مصوب ۱۳۸۲، بیشتر متأثر از این دیدگاه است.
ب - دیدگاه کلگرا
در این دیدگاه، برخلاف دیدگاه اول، فقط کل واقعیت و هویت دارد و خصلت اجزاء، تابع كل فرض میشود و هویت آنها در هویت كل، منحل فرض میشود. این دیدگاه،اصالت جامعه را در پی داشته است، لذا الگوی ارزیابی فرهنگ جامعه و نحوه چینش شاخصهای فرهنگی بر محور ویژگیهای کلان فرهنگی طراحی می شود.
مثلا اگر امور فرهنگی را در کلان ترین سطح مشتمل بر سه بخش فرهنگ سیاسی، فرهنگ فرهنگی، فرهنگ اجتماعی و اقتصادی بدانیم، بر اساس این دیدگاه، ویژگیهای فرهنگی افراد، خانوادهها و سازمانها به تبع این ابعاد کلان مورد ملاحظه قرار میگیرد. پیروان این دیدگاه معتقدند که برای ایجاد تحولات فرهنگی در تک تک اجزای جامعه باید دست به تغییرات کلان در جامعه زد .دو دیدگاه یادشده، ناقص و نارساست؛ زیرا دیدگاه جزءگرا از تفسیر خصلتهای جدیدی که در ترکیب به وجود میآیند، ناتوان است. در بینش کلنگر نیز اجزاء فاقد ماهیت و اثر بوده لذا بایستی تغییر اجزاء و یا بود و نبود آنها، در کل اثری نداشته باشد که این نیز آشکارا خلاف واقعیت است.
ج- بینش نظامگرا
در نگرش نظامگرا (سیستمی) هر شیء یک سیستم محسوب میشود که در آن، وجود اجزائی متفاوت و ارتباط مستمر آنها با یکدیگر و نیز تفاوت نقشها و کارکردهای این اجزاء، باعث شکلگیری مجموعه با یک کل مرکب خواهد شد که خصلت یا کارایی جدید آن فراتر از کارکرد هر یک از اجزا میباشد. بنابراین، نگرش نظامگرا در طراحی شاخصها، ضرورتهای زیر را ایجاب میکند:
- لزوم طبقهبندی و تفکیک منطقی مقولات فرهنگی از جمله امور، فعالیتها و ...
و عدم تداخل آنها و تعیین شاخصهای مناسب برای هر قسمت.(فرد و جامعه)
- مشخص ساختن اولویتها، جایگاهها و نسبتها
- رعایت سطوح (سطح کلان- مثل سطح ملی و فراملی- و نیز سطح خرد مانند فرهنگ فردی، خانوادگی و سازمانی)