3 خرداد 99

بدبینی و یا خوشبینی

تا کنون به این نتیجه رسیدیم که برای آنکه محیط کار، سازمان و یا جامعه مان متحول شود. نخست باید از خودمان شروع کنیم و اولین گام برای دست یابی به تحولات و دگرگونی های بزرگ از درون خود ما آغاز می شود. یعنی اینکه نگاه مان را باید نسبت به محیط و رخدادهای پیرامون و نیز توانایی ها و داشته هایمان تغییر داده و هرچه در اطرافمان پیدا می شود را به عنوان ابزاری جهت دستیابی به هدف فردی و یا گروهی خود ببینیم . به منظور داشتن چنین دیدگاهی ابتدا باید درست دیدن را تجربه کنیم .
به این تصویر دقت کنید :


در نگاه اول، چه چیزی نظرتان را در این تصویر جلب می کند؟ ممکن است چهره غمگین و نامتعارف یک پیرزن را در حالت نیمرخ ببینیم.
دلایل مختلفی وجود دارد که براساس آنها، ذهن انسان همواره بخشی از چشم اندازها و یا رخدادهای اطراف خود را انتخاب می کند و نسبت به بخش دیگر آن بی توجه است. در مجموع این دلایل، الگو های ذهنی از اهمیت بیشتری برخوردار بوده و تأثیر بیشتری دارند.
منظور از الگوهای ذهنی، پیش زمینه ها، اصول و باورهایی است که درذهن انسان، پذیرفته شده و مبنای تحلیل وارزیابی موضوعات جدید قرار می گیرند. پدیده های ذهنی جدیدی که توسط انسان شناخته می شوند، برمبنای الگوهای ذهنی، تعریف می شوند.
به عنوان نمونه انسانی که در باورهای خود جهان را سراسر زشت و تاریک می بینند به طور طبیعی، یافته های بعدیشان از جهان نیز با نگاهی تیره و بدبینانه همراه خواهد بود.
هیچ منظره ای غم انگیز تر از دیدن یک جوان بدبین نیست
( مارک توین- نویسنده طنز پرداز)

همین رویکرد به صورت وارونه نیز اتفاق می افتد و برپایه آن, انسان زیبانگر و خوش بین، زیبایی-های اطراف خود را زودتر درک می کند. به تصویر قبل برگردیم. شاید این بار به جای چهره اندوهگین و غم انگیز پیرزن، یک دختر جوان با ظاهری مرتب را ببینیم.

به نظر می رسد عواملی که در گزینش تصاویر تاثیر دارند، غیر ارادی بوده و در لحظه نگاه کردن متوجه دلایل زشت دیدن و یا زیبا دیدن خود نباشیم. درحالی که این موضوع با آنچه در ذهن مان شکل گرفته و یا تبدیل به باور شده است، رابطه مستقیم دارد. به عبارت دیگر:
نحوه نگرش ما به دنیای پیرامون، از ضمیرناخودآگاه و الگوهای شکل گرفته در ذهن مان تاثیر می پذیرد.
در هر صورت نباید فراموش کنیم که نگاه ما قدرت کافی برای درک و ارزیابی مشاهدات خود را ندارد. به همین خاطر اگر از ذهن و اندیشه مان کمک بگیریم ، با کمی دقت بیشتر گوشه ها و ابعاد دیگری را کشف خواهیم کرد و با تکیه بر یافته های فراگیر خود، تصمیم بهتری خواهیم گرفت.
حالا تصاویری که در ادامه می آید را با دقت نگاه کرده و سعی کنید جنبه های مختلف تصاویر را کشف کنید .




ممکن است بگویید که این نمونه ها به طور کلی تصاویر چند جانبه بوده و به بازی ها و سرگرمی-های هوشی شباهت دارند و نمی توان آنها را با واقعیت های زندگی مقایسه کرد . بدون شک پاسخ ما در مورد قسمت اول گفته شما مثبت است و تأیید می کنیم که همه این تصاویر دو جانبه و همانند سرگرمی های هوشی هستند . اما:
آیا نمی توان آنها را با واقعیت های زندگی مقایسه کرد ؟
نظر شما چیست ؟
آیا هر آنچه در اطراف ما رخ می دهد، برگرفته از واقعیت محض بوده و تنها یک مفهوم مطلق دارد؟
آیا همه انسان ها، برداشت ها و ادراکات یکسانی از گفته ها و یا دیده ها، شنیده ها و در مجموع پدیده های جهانی که در آن زندگی می کنند، دارند ؟
مطمئن باشید که پاسخ مثبت نخواهد بود.
دنیای پیرامون ما را مجموعه ای از پدیده های گوناگون تشکیل داده اند و هر انسانی که در آن زندگی می کند، جلوه های مختلفی از آن را درک می کند و تفکر و باورها و ذهنیت هایش را براساس آن شکل می دهد .
پس دقت بیشتر و نگاه عمیق تر به حوادث، مشکلات و اشیائی که در اطراف مان وجود دارند، به-کارگیری قدرت اندیشه و تفکر خلاق در جهت بهره مندی و استفاده بهتر از همه داشته های موجود، نوآوری در نحوه چینش و برقراری ارتباط بین اشیاء، برنامه ها و رویکردها، همچنین سازماندهی و ایجاد نظم منطقی میان همه چیزهایی که به ما وابستگی دارند، از جمله عوامل و راهکارهایی هستند که می توانند در روند تغییر نگرش های ما نقش داشته باشند.
چنین تحولی پس از شکل گیری در درون ما، برنامه ریزی ها و رفتارهایمان را به طور کلی تحت تأثیر قرار داده و خود را در همه زمینه ها و جنبه های زندگی فردی و اجتماعی مان نمایان می سازد. همین نمایش ناخودآگاه تحول، موجب انتقال آن به دیگران می شود.
در نتیجه: اولین قدم را باید همیشه از جلوی پایمان برداریم.یعنی از نقطه ای شروع کنیم که در آن قرار داریم.