علاء الدين محصولي آشنا براي نسل هاي قبل
قريب به بيش از شصت سال پيش ، در دوره اي كه هنوز سيستم هاي حرارت مركزي ،شوفاژ ، پكيج هاي حرارتي و حتي بخاري هاي گازي ونفتي پا به ميدان نگذاشته بودند ، گرما بخش اكثر خانه هاي ما به ويژه در مناطق محروم و روستايي، چراغ نفتي با مارك معروف علاء الدين بود و تقريبا خانه اي را پيدا نمي كرديم كه اين محصول با كيفيت و ارزشمند در آن يافت نمي شد.

میرمصطفی عالینسب در سال 1296 شمسي در شهر تبريز به دنيا آمد. وي پس از شهریور ۱۳۲۰ وارد کار اقتصادی مستقل در تبریز و سپس تهران شد. او که ابتدا فروشنده چراغ والور ساخت انگلیس بود ، در سال ۱۳۲۹ به درخواست دكتر محمد مصدق برای استفاده از فرآوردههای نفتی در داخل کشور و کاهش وابستگی به صادرات نفت خام، شرکت «صنایع نفت و گازسوز عالینسب» را تأسیس کرد. اولین سماورها، چراغهای خوراکپزی و بخاریهای نفتی از جمله بخاری معروف «علاءالدین» در این دوران ساخته شد.اگرچه از لحاظ قيمت از ساير برندهاي موجود در بازار گران تر بود ولي بدليل كيفيت بالاي آن ، هركه وسعش مي رسيد ترجيح مي داد كه از علاء الدين استفاده نمايد، زيرا مصرف كنندگان آن معتقد بودند كه يك عمر چراغ است و در واقع نيز همين گونه بود.
با وقوع انقلاب وی علاوه بر مديريت كارخانه عالي نسب، پستهای مهمی را برعهده گرفت. عضویت در شورای انقلاب ، شورای اقتصاد، شورای پول و اعتبار، تأسیس و ریاست شورای صادرات غیرنفتی، عضویت در هیئت مؤسس سازمان صنایع ملی، مشاور اقتصادی نخستوزیر و رئیسجمهور، و راهاندازی مجدد مجتمع مس سرچشمه و مجتمع فولاد اهواز و مدیرعاملی کارخانه ایران ناسیونال (ایران خودرو) در سالهای ۵۸–۵۹ از فعالیتهای او در این دوران بود.عالینسب در دولت میرحسین موسوی نقش اصلی را در تعیین سیاستهای اقتصادی دولت داشت و مورد اعتماد بیاندازهٔ میرحسین موسوی قرار داشت. موسوی خود بارها گفته است که «اگر عالینسب نبود، ایران در زمان جنگ از نظر اقتصادی شکست میخورد و سقوط میکرد.

سوال اينجاست كه چرا پس از 65 سال از تاسيس يكي از موفق ترين شركت هاي توليدي در كشور كه مدير و موسس آن در دوره اي علاوه بر موفقيت هاي چشمگير در حوزه صنعتي خود ، طرف مشورت مهمترين جايگاه هاي اقتصادي كشور قرار مي گرفت، امروز از هيچ جايگاه و سهم قابل ملاحظه اي در بازار مرتبط با فعاليت خود برخوردار نيست؟پاسخ بسيار روشن است . سازمان فاقد نظام جامع سنجش عملكرد بوده و در واقع قادر نبوده است تا فرآيند تغيير نياز در محيط را پيش بيني و اندازه گيري نموده و استراتژي ها و فرآيند هاي توسعه اي خود را برآن اساس منطبق نمايد، لذا دچار مرگ اجباري شده و همه آنچه را كه در دوره اي بدست آورده است را به تدريج از دست داده است.