الگوها و پارادایم های ذهنی
اگر بخواهیم وضعیت موجود را تغییر دهیم. ابتدا باید یک رویکرد جدید داشته باشیم، یکی از مشکلات اساسی که مانع ایجاد تغییر می شود مقاومت ها و پارادایم های ذهنی است. یعنی اینکه ما ذهنمان را نسبت به پاره ای از موضوعات کاملاً ثابت و تغییر ناپذیر ساخته ایم.
این بزرگترین مقاومتی است که وجود دارد، چرا که یکباره رویکردی پیش می آید که با الگوی ذهنی فرد اختلاف دارد. یکی از راه هایی که به ما کمک می کند تا تغییرات را بپذیریم و در مقابل آنها مقاومت کمتری داشته باشیم، این است که نسبت به باورهای ذهنی خودمان برخورد متعصبانه نداشته و با نگاه تردید و شک با آن رویارو شویم و اجازه دهیم ورودی دیگری هم به ذهنمان وارد شود. بزرگترین مانع تحول در انسان ها و جوامع این است که با ذهن خالی و بدون جهت گیری و رأی اولیه با پیامدهای جدید روبه رو نمی شوند. یعنی از همان کانال رویکردهای قبلی شان، آن را عبور داده و به محض اینکه متوجه تفاوت و تطبیق نداشتن آن با داشته های قبلی ذهنشان می شوند، به سرعت آن پیامد را متوقف کرده و اجازه پیشرفت نمی دهند.
برای ایجاد تغییر ابتدا باید چنین رویکردی را کنار بگذاریم. هر روشی را که در زندگی مان به کار گرفته ایم، و یا از آن برای فعالیت و کار روزانه و یا تعاملات اجتماعی و ارتباط با دیگران استفاده می کنیم را باید همین آغاز کار رها کنیم. قرار نیست آن را برای همیشه حذف کنید، تنها می خواهیم مدتی آن را ترک کنیم و اجازه دهیم ذهنمان خالی از هر باور و ساختاری با پدیده های جدید روبه رو شده و بتواند منصفانه در خصوص آنها قضاوت کند. شاید دلیل اصلی اینکه بسیاری از پدیده ها را نمی پذیریم، نبود یک قضاوت منصفانه است، نه اینکه در متن آن پدیده مشکلی وجود دارد. یعنی به خاطر آنکه باورهای ذهنی ثابتی درون ما شکل گرفته اند، هرچه خلاف آن باشد را یک باره دفع می کنیم. شاید بزرگترین مانع در ایجاد تحول و تغییر در آدم ها نیز همین مسأله باشد.
اشتباه نکنید! نمی خواهیم اعتقادات و فرهنگ و باورهایمان را کنار گذاشته و آنها را ترک کنیم، بلکه می خواهیم شرایطی را ایجاد کنیم که ذهن ما بتواند به تدریج و مرحله به مرحله با یک فرآیند جدید روبه رو شده و پس از آنکه همه اجزای آن را درک کرد، در مورد آن قضاوت کند.
لازم است یادآوری کنیم که چنین مشکلی تنها مخصوص اعضای یک سازمان، گروه و یا یک جامعه مشخص نیست و می توان گفت همه انسانها حتی همه موجودات و کائنات نیز با چنین مقاومت اولیه ای در برخورد با رویدادهای جدید دست به گریبان هستند. همان طور که می دانید قانون تمایل به باقی ماندن در حالت کنونی، که به نام اینرسی معروف است، همه جا و در میان همه اشیا وجود دارد. تمایل و علاقه به حفظ حالت فعلی و باقی ماندن در وضعیت کنونی بیش از همه چیز در انسان وجود دارد و به همین خاطر هر اقدام و عمل کرد جدیدی برای آنکه توسط انسان ها صورت پذیرد، باید یک انگیزه قوی از آن حمایت کند و همین انگیزه قوی موجب بر هم زدن وضعیت کنونی و تحول در رفتار افراد می شود. ناگفته پیداست که هماهنگی و تطبیق پذیری این انگیزه ها با الگوهای فکری و رفتاری و فرهنگی افراد، تحرک بیشتری را در آنها ایجاد کرده و آنها را به سمت تحول عمیق تری پیش می برد.
جستجو در لایه های تاریخ و بررسی دوره های مختلف تمدن بشر، به روشنی نشان می دهد که زمینه های فرهنگی و باورهای اعتقادی یک جامعه، چگونه زیربنا و زمینه ساز حرکت آن جامعه در راستای پيشرفت و توسعه بوده و از چه اهمیتی برخوردار هستند. می توان با مرور کوتاهی در تاریخ اقوام و ملت های پیشرو، مشاهده کرد همه آنها زمانی به توسعه صنعتی، اقتصادی و در معنای کلی تر توسعه معیشتی دست یافته اند که حامل نگرش و باورهای ویژه ای نسبت به عالم هستی بوده اند و پيشرفت و ترقي آنها، بدون تکیه بر فرهنگ و اندیشه زیربنایی حتی قابل تصور هم نیست.