7 تیر 99

نیم نگاهی به وضعیت مدیریت فرهنگی در کشور

در برخی از سازمانها و نهادهای رسمی کشور که متولی اصلی سیاست گزاری و برنامه ریزی های فرهنگی در کشور هستند. مطالعاتی با رویکرد آسیب شناسانه درباره وضعیت مدیریت فرهنگی کشور صورت پذیرفته است که اهم مشکلات، نارسایی ها و آسیب ها به طور کلان در ذیل فهرست شده اند:
۱- سوء فهم از معنا و مفهوم فرهنگ
۲- فقر تئوریک در حوزه ی مبانی فرهنگ و جامعه شناسی فرهنگ
۳- عدم آشنایی مدیران با فنون مدیریت فرهنگی
4- فروکاستن فرهنگ به تبلیغات
5- فروکاستن فرهنگ به یکی از مولفه های جزیی فرهنگ (تنزل فرهنگ به زبان و ادبیات یا فعالیت های مذهبی)
۶- عدم اتکاء تصمیمات و اقدامات فرهنگی به شواهد پژوهشی و مطالعاتی
۷- روز مرگی و عمل زدگی مدیران بخش فرهنگی
8- روحیه فرد محوری و عدم تمایل به خرد جمعی
9- عدم تمایل به یادگیری و خودباوری شدید نسبت به دانسته های خود

البته مشکلات و چالش‌هـا، محدود به این مـوارد نمی شود اما این مـوارد، مهمترین و شـایع ترین مشکلاتی است که با بررسی عملکردی بخش های مختلف مدیریت های کلان و متوسط کشور بدست آمده است که به طور خلاصه در مورد آنها توضیح داده می شود:
۱– در بررسی های به عمل آمده معلوم شده است که در اکثر دستگاه های فرهنگی کشور، تعریف منقح و مستندی از فرهنگ وجود ندارد. در مواردی هم که تعریف وجود دارد بر سر یک تعریف واحد، توافقی صورت نگرفته است و یا این تعاریف مورد نظر، تبدیل به سند بالادستی و راهبردی نشده است.
۲– دست اندرکاران حوزه فرهنگ، اعم از مدیران عالی و مدیران بخش های میانی، در حوزه مبانی فرهنگ و جامعه شناسی فرهنگ، دارای مطالعات منظم و عمیق نیستند و به طور کلی ادبیات فرهنگ شناسی و فرهنگ پژوهشی در اغلب سازمان ها نهادینه نشده است.
۳– در اغلب موارد و در اکثر دستگاه ها، مدیران و دست اندر کاران حوزه فرهنگ، فاقد تخصص لازم در حوزه مدیریت فرهنگی می باشند. کمتر مدیری داری تحصیلات آکادمیک در زمینه مدیریت فرهنگی است.
۴– به دلایل یاد شده، در اغلب موارد، یک برنامه و فعالیت فرهنگی به یک اقدام خرد تبلیغاتی تنزل نموده و معمولا این فعالیت های تبلیغی به جای اینکه در خدمت اهداف کلان و راهبردی حوزه فرهنگ باشند، در راستای اهداف ایدئولوژیکی، مورد استفاده قرار می گیرند.
۵– در اغلب موارد، فرهنگ به یکی از اجزاء و مولفه های تشکیل دهنده خود، تنزل می نماید. این همان مغالطه ای است که در متون منطقی از آن به مغالطه جزء و کل (هیچ نیست به جز) تعبیر می شود.
به عنوان نمونه در بسیاری از محیط های فرهنگی، فرهنگ، در حد زبان و ادبیات یا در حد رفتارهای دینی خلاصه و تنزل پیدا نموده و این باعث شده است تا بسیاری از حوزه های دیگر فرهنگی مورد غفلت قرار گیرد.
۶ – در اکثر موارد مشاهده شده است که برنامه ریزی ها، تصمیم گیری ها و اقدامات در حوزه فرهنگ بدون اتکاء به شواهد عینی و مطالعات و تحقیقات منظم صورت می گیرد. به همین دلیل در بسیاری از موارد برنامه ریزی ها به اهداف مورد نظر نمی انجامد
۷ – با عنایت به بندهای قبل به روشنی معلوم می شود که کارگزاران بخش های مختلف فرهنگی در کشور، دچار روزمرگی شده و به واسطه عمر بسیار کوتاه مدیریت در همه بخش ها و به ویژه این بخش، مقوله فرهنگ به کامیابی های بزرگ و مورد انتظار دست نمی یابد.
با توجه به تجزیه تحلیل فوق، می توان فهمید که توجه به الزامات و تمهیدات فوق، مقدم بر هرگونه برنامه ریزی و اقدام در حوزه فرهنگ است و بی توجهی به این مبانی یکی از آسیب های جدی است که عرصه مدیریت فرهنگی با آن مواجه شده است. اگر متولی یک موسسه فرهنگی و یا یک فعالیت فرهنگی هستیم و عزم جدی در اصلاح و بهبود فعالیت های تحت امر خود داریم، لازم است بدون هیچ‌گونه تعصب و فرافکنی و با یک بررسی منصفانه ببینیم چه تعداد از مشکلات وکاستی های برشمرده در سازمان و یا فعالیت هایمان وجود دارد.